جدول جو
جدول جو

معنی حرام کاردن - جستجوی لغت در جدول جو

حرام کاردن
حیف و میل کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرام کردن
تصویر آرام کردن
آرامش دادن، آسوده کردن، آرام ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(سِ پُ دَ)
منع کردن. تحریم. حظر. (ترجمان عادل) (دهار) (تاج المصادر بیهقی). ابسال. (تاج المصادر بیهقی). نهی. حجر. احرام. تحریج. بازداشت. بازداشتن. منع: و ما (مسعود) حرمت بزرگ او را، این بقعت بر خود حرام کردیم، جز به زیارت اینجا نیاییم. (تاریخ بیهقی ص 257).
حلال کردم بر خویشتن فراق حرام
حرام کردم بر خویشتن وصال حلال
که در وصال بود انده از نهیب فراق
که در فراق بود شادی از امید وصال.
قطران.
بقصد و عمد چو چیزی حلال دارد دهر
بسوی خویش مر آنرا حرام باید کرد.
ناصرخسرو.
اینت مسکر حرام کرد چو خوک
و آنت گفتا بجوش و پر کن طاس.
ناصرخسرو.
جمله بر خود حرام کرده بدی
هرچه مادون کردگار عظیم.
ناصرخسرو.
جماعتی که نظر را حرام میگویند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال.
سعدی.
که گفت در رخ زیبا حلال نیست نظر
حلال نیست که بر دوستان حرام کنند.
سعدی.
چارپائی برآورد آواز
و آن تلذذ بر او حرام کند.
سعدی.
، حرام کردن پوست، ناپیراستن آن، تلف و تباه کردن چیزی نه برای نتیجه و فائده
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
مال دیگری را بباطل خوردن. خوردن آنچه در شرع ممنوع است
لغت نامه دهخدا
تصویری از حرام کردن
تصویر حرام کردن
ممنوع کردن عملی را تحریم، بیهوده از بین بردن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
استراحت بخشیدن راحت بخشیدن آسایش دادن، تسلی دادن تسکین بخشیدن، مطمئن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرام کاره
تصویر حرام کاره
رشوه خوار حرام خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تحریم کردن، حرام دانستن، ضایع کردن، نابود ساختن، نفله کردن، تباه ساختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از حراج کردن
تصویر حراج کردن
Auction
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حمام کردن
تصویر حمام کردن
Bath
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آرام کردن
تصویر آرام کردن
Calm, Appease, Lull, Placate, Relax, Slacken, Sooth, Unwind
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کسی را به قصد زدن و تنبیه به روی زمین خوابانیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از آرام کردن
تصویر آرام کردن
安抚 , 冷静 , 放松 , 抚慰
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حراج کردن
تصویر حراج کردن
subastar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از حراج کردن
تصویر حراج کردن
fare un'asta
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از حمام کردن
تصویر حمام کردن
fare il bagno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آرام کردن
تصویر آرام کردن
placare, calmare, rilassarsi, allentare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از حراج کردن
تصویر حراج کردن
leiloar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حمام کردن
تصویر حمام کردن
tomar banho
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آرام کردن
تصویر آرام کردن
apaziguar, acalmar, relaxar, afrouxar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حمام کردن
تصویر حمام کردن
洗澡
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حراج کردن
تصویر حراج کردن
拍卖
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حمام کردن
تصویر حمام کردن
baden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حراج کردن
تصویر حراج کردن
licytować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حمام کردن
تصویر حمام کردن
kąpać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آرام کردن
تصویر آرام کردن
uspokajać, uspokoić, zrelaksować się, rozluźniać, relaksować się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حراج کردن
تصویر حراج کردن
аукціонувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حمام کردن
تصویر حمام کردن
купатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آرام کردن
تصویر آرام کردن
заспокоювати , заспокоїти , розслаблятися , ослабити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حراج کردن
تصویر حراج کردن
versteigern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آرام کردن
تصویر آرام کردن
beschwichtigen, beruhigen, sich entspannen, lockern, entspannen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حراج کردن
تصویر حراج کردن
аукционировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حمام کردن
تصویر حمام کردن
принимать ванну
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آرام کردن
تصویر آرام کردن
успокаивать , убаюкать , успокоить , расслабляться , ослабить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حمام کردن
تصویر حمام کردن
bañarse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی